در دست غم یار دلارام بماندم


در دست غم یار دلارام بماندم

هشیارترین مرغم و در دام بماندم
هشیارترین مرغم و در دام بماندم
بردم ندب عشق ز خوبان جهان من
بردم ندب عشق ز خوبان جهان من
از دست دل ساده سرانجام بماندم
از دست دل ساده سرانجام بماندم
یک گام به کام دل خودکامه نهادم
یک گام به کام دل خودکامه نهادم
سرگشته همه عمر در آن گام بماندم
سرگشته همه عمر در آن گام بماندم
آتش زدم اندر دل تا جمله بسوزد
آتش زدم اندر دل تا جمله بسوزد
دلسوخته شد آخر و من خام بماندم
دلسوخته شد آخر و من خام بماندم
بر بام طمع رفتم تا وصل ببینم
بر بام طمع رفتم تا وصل ببینم
بشکست قضا پایم و بر بام بماندم
بشکست قضا پایم و بر بام بماندم
یاران همه رفتند ز ایام حوادث
یاران همه رفتند ز ایام حوادث
افسوس که من در گو ایام بماندم
افسوس که من در گو ایام بماندم